روزی که اهالی گروه «هم‌کلاسی» آستین‌های همت‌شان را بالا زدند برای خواباندن مچ کرونایی که کمر به تعطیلی مدارس و ضعیف کردن بنیه آموزشی فرزندان این آب و خاک بسته بود، تصورش را هم نمی‌کردند در روزگار به خاک افتادن کرونا، ویروس دیگری از جنس شایعه و جنگ روانی و التهاب آفرینی‌های ناجوانمردانه، به جان نظام آموزشی ایران عزیز بیفتد و جریان تحصیل دانش‌آموزان در مدارس را تهدید کند…

در محله «بی‌نام» چه می‌گذرد؟/ وقتی دغدغه تحصیل کودکان، دختران جهادی را با بچه‌های مهاجر «هم‌کلاسی» می‌کند

گروه جامعه فراخوان مقاله چهارمین کنگره بین‌المللی فن‌آوری، ارتباطات و دانش– مریم شریفی؛‌ روزی که آستین‌های همت‌شان را بالا زدند برای خواباندن مچ کرونایی که کمر به تعطیلی مدارس و ضعیف کردن بنیه آموزشی فرزندان این آب و خاک بسته بود، تصورش را هم نمی‌کردند در روزگار به خاک افتادن کرونا، ویروس دیگری از جنس شایعه و جنگ روانی و التهاب آفرینی‌های ناجوانمردانه، به جان نظام آموزشی ایران عزیز بیفتد و جریان تحصیل دانش‌آموزان در مدارس را تهدید کند. گرچه برای اهالی گروه «هم‌کلاسی» که از 2 سال قبل، عزمشان را برای ارائه کمک‌های آموزشی به دختران دانش‌آموز خانواده‌های کم‌بضاعت جزم کردند، هر روز صحنه جهاد است اما آنهایی که شاهد تلاش‌های این جوانان خستگی‌ناپذیر بوده‌اند، امروز بیش از هر زمان دیگری به اهمیت وجود این گروه‌های جهادی پی برده‌اند؛ گروه‌های بی‌ادعایی که در این روزهای عجیب و تلخ، به شاهد زنده‌ای برای اثبات دغدغه‌مندی نظام جمهوری اسلامی نسبت به تحصیل دختران عزیز ایران تبدیل شده‌اند.

در روزهای پرالتهابی که با اخبار مسمومیت در مدارس دخترانه سر می‌شود و برخی با ادعای گزافِ مخالفت با تحصیل دختران در ایران در پشت صحنه این اتفاق، تلخی این روزها را مضاعف کرده‌اند، وجود جوانان دغدغه‌مند و معتقد و انقلابی مثل اهالی گروه هم‌کلاسی که نه‌فقط دغدغه تحصیل باکیفیت دختران ایران را دارند بلکه دلشان برای باسواد شدن بچه‌های مهاجر هم می‌تپد، کافی است برای اثبات بی‌اساس بودن این ادعاهای سخیف. شما هم اگر مشتاق شده‌اید درباره فعالیت‌های آموزشی گروه هم‌کلاسی، از شاخه‌های گروه جهادی «خیرینه» بیشتر بدانید، با گفت‌وگوی ما با «مهرالسادات نبوی»‌، مسئول این گروه آموزشی تربیتی فرهنگی همراه باشید.

اردوهای جهادی که با خاطرات 2 شهید، ماندگار شد سرِ نخِ داستان فعالیت‌های جهادی گروه «خیرینه» را که بگیرید، به محفل باصفای جوانانی می‌رسید که 5، 6 سال قبل، پاشنه‌های عاشقی‌شان را ورکشیدند برای انجام کارهای عام‌المنفعه تا با یاد «عزیزترینی که شده است غریب‌ترین»، لبخند بنشانند روی لب‌ها؛‌ از برگزاری اردوهای جهادی در مناطق محروم و توزیع بسته‌های ارزاق و غذای گرم میان خانواده‌های کم‌بضاعت گرفته تا برپایی دورهمی خیابانی «سه‌شنبه‌های مهدوی». جوانان اغلب تحصیلکرده‌ای که داوطلبانه آستین بالا زدند برای آباد کردن و ساختن و محبت کردن و شادی آفریدن تا در پسِ مزه شیرینِ همه این اتفاقات خوب، به خودشان و دیگران یادآوری کنند که: «یک نفر، سال‌هاست منتظر ماست».

عیار عاشقیِ خالصانه‌شان هم آنقدر بالا بود که محفل سه‌شنبه‌های مهدوی‌شان به هفته دوازدهم نرسیده، نامه دو نفرشان امضا شد. «امین شیرازی» و «سید محمد حسینی» که در سال 96 در جریان اردوی جهادی در روستاهای محروم گیلانغرب در اثر سانحه رانندگی به شهادت رسیدند، شست رفقایشان در گروه خیرینه خبردار شد که هرچه خبر هست، همین‌جا و در رفع محرومیت‌ها و شاد کردن دل‌هاست. اینطور بود که عزمشان برای فعالیت‌های جهادی، جزم‌تر شد.

نکند بچه‌ها بیسواد بار بیایند… گروه «هم‌کلاسی» هم با همین دغدغه در دل خیرینه متولد شد؛ اما در حوزه آموزش. از چرایی شکل‌گیری این جمع آموزش‌محور که می‌پرسم، مسئول گروه برمی‌گردد به سال سرنوشت‌سازی که همه دنیا را گرفتار بلایی بزرگ کرد و می‌گوید: «خیرینه، از همان ابتدا به فکر فعالیت‌های آموزشی بود و برنامه‌ریزی‌هایی هم در این زمینه انجام داده بود اما زمانی اوج ضرورت ورود به این حوزه را درک کردیم که با دوران کرونا مواجه شدیم. واقعیت این است که دغدغه ما، کمک تحصیلی به دانش‌آموزان قشر ضعیف جامعه بود اما بررسی‌هایمان در ایام کرونا نشان داد به دلیل مجازی شدن مدارس، ضعف آموزشی گریبانگیر همه دانش‌آموزان شده و بسیاری از آنها بدون یادگیری کامل، به مقطع بالاتر می‌روند. همین موضوع، باعث شد به همراه تعدادی از دختران و بانوان تحصیلکرده و دغدغه‌مند تصمیم بگیریم به طور جدی و تخصصی وارد بحث آموزش برای دختران جامعه هدف شویم.

شهریور سال 99 یک طرح آموزشی نوشتیم و در دی ماه همان سال که کرونا کمی فروکش کرده بود، در یک مدرسه دخترانه در منطقه 15 تهران و یک سرای محله در منطقه 14 که قبلاً تحت پوشش طرح توزیع بسته‌های ارزاق‌مان بودند، کارمان را شروع کردیم. 2 روز در هفته با 5، 6 معلم به مدرسه می‌رفتیم و هر کلاس به یک معلم با 3، 4 دانش آموز اختصاص پیدا می‌کرد. به همین ترتیب،‌ تا نزدیک عید که دوباره کرونا اوج گرفت و از تشکیل کلاس‌های حضوری منع شدیم، با برگزاری کلاس‌های تقویتی به دانش‌آموزانی که اغلب به گوشی تلفن همراه هم دسترسی نداشتند، کمک کردیم. کلاس‌ها که دوباره غیرحضوری شد، فرصت را غنیمت شمردیم برای نوشتن یک طرح کامل‌تر. این بار اصرار داشتیم آموزش‌هایمان فقط در زمینه درس نباشد بلکه شامل مهارت‌آموزی و تقویت هوش‌های چندگانه هم باشد.»

با چاشنی بازی و سرگرمی، یک خانواده جدید پیدا کردیم «با تجربیات مفیدی که از کار با دانش‌آموزان در سال اول کرونا کسب کرده بودیم، این بار فعالیت‌مان را به صورت هدفمندتر و منسجم‌تر در شهرک گلستان در حاشیه تهران شروع کردیم که دانش‌آموزانش به کمک تحصیلی نیاز داشتند. در ایامی که مدارس به صورت مجازی برگزار می‌شد، 2 روز در هفته به این منطقه می‌رفتیم و صبح تا ظهر، کلاس‌های تقویتی برای بچه‌ها برگزار می‌کردیم. مدارس که به شرایط عادی برگشت، روزهای پنجشنبه، روز وعده ما و بچه‌های شهرک گلستان شد. شاید بپرسید: با وجود اینکه بچه‌ها شنبه تا چهارشنبه به مدرسه می‌روند، باز هم از برنامه‌های آموزشی ما استقبال می‌کنند؟ در جواب باید بگویم: بله. خیلی زیاد. هر روز هم دارد به تعداد بچه‌ها اضافه می‌شود. حالا یک سال و نیم است که به صورت پیوسته با این بچه‌ها در ارتباطیم و داوطلبانه به آنها خدمات آموزشی ارائه می‌دهیم.»

جملات بعدی «مهرالسادات نبوی»، پاسخ بخش دوم سئوال ذهنی من می‌شود: «اجرای طرح آموزشی چندبعدی که مدنظر داشتیم، یکی از دلایل علاقه‌مندی بچه‌های شهرک گلستان به حضور ماست. درواقع، ما اینجا فقط با بچه‌ها درس کار نمی‌کنیم بلکه با بازی و قصه و کاردستی، هم مهارت‌های زندگی را به آنها آموزرش می‌دهیم و هم تلاش می‌کنیم هوش شنوایی، کلامی،‌ فضایی و ریاضی آنها را تقویت کنیم. معلم‌های ما در کنار کلاس‌های تقویتی درسی،‌ زمان مشخصی را هم برای بازی با بچه‌ها، کتابخوانی و درست کردن کاردستی‌های متنوع در نظر می‌گیرند و همین شیوه، باعث جذابیت آموزش‌های ما برای بچه‌ها می‌شود.»  

By aminkav

دیدگاهتان را بنویسید