هر چه به مادر شهید اغتشاشات پاییز 1401، حسین اوجاقی، اصرار کردم که عکس خودش را برایم بفرستد، قبول نکرد. میگفت: «در این یک سالی که حسین شهید شده خیلی پیر شدهام، دوست ندارم حالا مرا ببینی.»
فراخوان مقاله چهارمین کنگره بینالمللی فنآوری، ارتباطات و دانش ـ حوزه حماسه و مقاومت ـ شکوفه الهینیا: چند روز دیگر اولین سالگرد شهادت حسین اوجاقی است. حسین اوجاقی مهندسی خوشتیپی بود که در سیام شهریور سال گذشته و طی اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ به شهادت رسید. اهل آذربایجان شرقی بود و در اداره غلات همان جا مشغول به کار شده بود. برای همین وزارت جهاد کشاورزی، رباب شریف مادر شهید، بهروز اوجاقی، پدر شهید و مهدی اوجاقی برادر کوچکتر شهید را برای بزرگداشت اولین سالگرد شهادت او به مراسمی در سالن خوشه این وزارتخانه دعوت کرد. من هم در مکالمه تلفنی که هفته گذشته با خانم شریف داشتم، به این مراسم دعوت شدم. به مادر حسین اوجاقی قول داده بودم و دوست داشتم این مادر را که از پشت تلفن، دوستداشتنی به نظر میرسید، ببینم. قبلا هرچه به او اصرار کرده بودم عکسش را برایم بفرستد، قبول نکرده بود؛ عکسی از چند سال پیش خود برایم فرستاد و گفت: «تو این یه سالی که حسین شهید شده، خیلی پیر شدهم مادر. دوست ندارم الآنِ منو ببینی.»
میهمانان مراسم سالگرد شهادت حسین اوجاقی چشمم میان مهمانها دنبال خانم شریف میگردد؛ اما پیدایش نمیکنم. یکی از صندلیها را انتخاب میکنم و روی آن مینشینم. وقتی مراسم شروع میشود از صفحه نمایشگر گوشه سالن، خانم شریف را که در ردیف اول نشسته، میشناسم. میخواهم جلو بروم و کنارش بنشینم، اما به خاطر دوربینهای فیلمبرداری اجازه نمیدهند کسی توی قاب دوربینها برود. سر جایم مینشینم و حواسم را به برنامه میدهم. یک چشمم به صفحه نمایشگری است که ربابخانم را نشان میدهد و چشم دیگرم به استیجی که هر از گاهی کسی میآید و میرود. تا اینکه محمدرضا مجیدپور به عنوان مداح روی صحنه میآید. در حال و هوای خودم هستم و به مداحی او گوش میدهم که از پشت سرم صدای دمامزنی میشنوم. مهمانها سربندهای «ما ملت امام حسینیم» را بر پیشانی خود میبندند و روی پا میایستند. دمامزنها هم همانطور که مجیدپور «باید که شوی اهل تبیین و بصیرت/ مانند چمران و بهشتی، قاسم و همت/ مانند سرباز ولی، قاسم سلیمانی/ مثل شهید امنیت، حسین اوجاقی» را میخواند، دمامهای خود را مینوازند. فیلم این رجزخوانی را برایتان گذاشتهام: